Thursday, September 29, 2011

لحظات دفاع مقدس در نیایش های شهید چمران

 ... اينها را ننوشته ام كه بر كسي منت بگذارم، بلكه كاغذ نوشته ها بر من منت گذاشته اند و درد و شكنجه درونم را تقبل كرده اند ...
اينجا،‌ قلب مي سوزد،‌ اشك مي جوشد،‌ وجود خاكستر مي شود ‌و احساس سخن مي گويد ...
اينجا كسي چيزي نمي خواهد، ‌انتظاري ندارد، ‌ادعايي نمي كند ...
فرياد، ضجه ايست كه از سينه اي پر درد به آسمان طنين انداخته ‌و سايه اي كم رنگ از آن فریادها بر این صفحات نقش بسته است ...
چه زيباست: راز و نيازهاي درويشي دلسوخته و نا اميد در نيمه شب، ‌فرياد خروشان يك انقلابي از جان گذشته در دهان اژدهاي مرگ، ‌اعتراض خشونت بار مظلومي زير شمشير ستمگر، ‌اشك سرد ياس و شكست بر رخساره زرد دل شكسته اي در ميان برادران به خاك و خون غلطيده،‌ فرياد پر شكوه حق از حلقوم از جان گذشته اي عليه ستمگران روزگار ...
چه خوشست: دست از جان شستن و دنيا را سه طلاقه كردن،
از همه قيد و بند اسارت حيات آزاد شدن،‌
بدون بيم و اميد عليه ستمگران جنگيدن،‌
پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشتن،‌
به همه طاغوت ها نه گفتن،
با سرور و غرور به استقبال شهادت رفتن؛ جايي كه ديگر انسان مصلحتي ندارد تا حقيقت را براي آن فدا كند، ‌ديگر از كسي واهمه نمي كند تا حق را كتمان نمايد. آنجا حق و عدل همچون خورشيد مي تابد و همه قدرت ها ‌و حتي قداست ها فرو مي ريزند ‌و هيچكس جز خدا - فقط خدا- سلطنت نخواهد داشت.
... من آن آزادي را دوست دارم و از اينكه در دوره هاي سخت حيات آن را تجربه كرده ام خوشحالم، و به آن اخلاص و سبكي و ايثار ‌و لذت روحي و معراج كه در آن تجربه ها به آدمي دست مي دهد حسرت مي خورم ...
خوش دارم كوله بار هستي خود را كه از غم و درد انباشته است بر دوش بگيرم و عصا زنان به سوي صحراي عدم رهسپار شوم. خوش دارم از همه چيز و همه كس ببرم و جز خدا انيسي و همراهي نداشته باشم ...
(از کتاب نیایش ها؛ راز و نيازهاي دست نوشته شهید مصطفی چمران)

No comments:

Post a Comment