Wednesday, April 27, 2011

فریبا آمد ...


مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد / هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد    
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن / تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد

 ... فریبا ابتهاج آمد

Monday, April 25, 2011

نور و خاموشی

در فراز و نشيب زندگي و افت و خيز روزگار گاهي عبور از مسيرهاي دشوار و تاريك اجتناب ناپذير مي شود. يعني مسيري غير از آن باقي نمي ماند و پوینده آن مسير جهت گيري و قطب نما و راه را از حقیقت و نور درون جستجو مي كند. حقيقت آن نور را در درون خودشان می جوید، شايد آن روشني درون راه آن فرد و حتي راه ديگران را روشن كند. اين موج و حس مثبت عامل مهمی برای پشت سرگذاشتن دشواری ها و حرکت به جلو است.
اما تلاش براي خاموش كردن نور حقيقت  نیز جدي است،‌ دروغ، فريب، تهمت و خيانت در امانت و عدم وفاي به عهد همه تلاش هائی برای  خاموشي نور حقیقت بوده است. 




 خداوند چه زیبا در سوره صف می فرماید: يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ/ مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد (سوره صف آيه 8)
علامه طباطبائی می فرماید: مى‏خواهند نور خدا را خاموش كنند، ليكن خدا ايشان را به مقصدشان هدايت نمى‏كند، بلكه نور خود را تمام و دين خود را بر همه اديان غلبه مى‏دهد. پس معناى اينكه فرمود: "يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ" اين است كه كفار پنداشته‏اند نور خدا مانند نور شمع است كه با يك پف خاموش گردد، و همين كه آن را سحر بخوانند نورش خاموش گشته، رابطه‏اش با خدا قطع مى‏شود. ولى در پندار خود خطا كردند، چون دين، نور خداست كه به هيچ وجه خاموشى نمى‏پذيرد، نه تنها خاموش نمى‏شود كه خدا تماميت آن را اراده كرده، هر چند كه كافران كراهت داشته باشند.
يعني با دهان که مهم ترین فعل آن سخن گفتن است و گفته هایي كه همان دروغ، شاناژ، تهمت و تخريب مي تواند باشد برای کتمان حقیقت تلاش می کنند. امروز این مفهوم در ابعاد وسیع تر، می تواند از مفهوم رسانه هم  تلقي شود؛ رسانه ای كه مخاطبان گسترده دارد اگر دروغ بگوید تلاش کرده نور درون انسان ها را خاموش کند. همچنین تلاش هاي حقيقت جويانه و انگیزه های ظلم ستيزانه را خاموش کرده و با دروغ، عدالت جويي را كه حس و نوري درون زاست بی فروغ سازد.
تلاش براي خاموشي نور خدا زماني كه ابزار ارتباطي، رسانه و شخصيت هاي ذي نفوذ باشند داراي پيچيدگي بيشتري است؛ به خصوص زماني كه از ابزاري به ظاهر از جنس دين و معنويت هم استفاده شود: وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ  و خداوند نور خودش را مداوم  و آشكار مي كند ولو اينكه كافران (كسانيكه كه حقيقت را مي پوشانند) ناراحت باشند.
يعني مي خواهند نور خداوند را خاموش کرده و در جهت ابقا و استمرار تاريكي تلاش کنند، ولي در نهايت خداوند نور حقيقت را آشكار و پايدار مي كند. حتی اگر كافران اكراه داشته باشند. این وعده خداوند است، گر چه مدتی به طول بیانجامد ... و خداوند در وعده خود صادق است. 

Friday, April 22, 2011

یاد ایامی چند ...

















مراسم کاشت درخت توسط رئیس جمهورخاتمی  در روز درختکاری سال 1378
  مهندس الویری شهردار تهران ... و مرحوم دکترتقی ابتکار


Monday, April 18, 2011

فریبا ابتهاج


اجلاس رهبران زن محیط زیست جهان 
1380 / هلسینکی - فنلاند


نفر اول از سمت راست خانم فریبا ابتهاج مشاور و همکار عزیز 

Tuesday, April 12, 2011

از درياچه اروميه تا ناكجا آباد



 تصوير پارك ملي درياچه اروميه در اولين سفر استاني سال 1376 با آب هاي نيلگون،‌ جزايري سرسبز و فلامينگوهاي بال سرخ هرگز از يادم نمي رود.
نگراني از افزايش شوري و نوسان مساحت آب (كه البته در آن زمان بيشتر دچار نوسان بود تا روند كاهش دائمي) از همان موقع مطرح شده بود. در سال 1377 مطالعات جامع مناطق حفاظت شده و پارك هاي ملي كشور كليد خورد و با دخالت مستقيم و نظارت سازمان حفاظت محيط زيست مطالعات پارك ملي اروميه در كنار ديگر زيستگاه ها به سرعت تكميل شد. انجام ارزيابي زيست محيطي براي هر گونه فعاليت گردشگري يا بهره برداري در اين نواحی مورد توجه جدي واقع شد.
 در سال 1380 كارشناسان داخلي و بين المللي به طور قطع اعلام کردند كه خطر افزايش شوري و تكرار پديده شوم درياچه آرال، در ايران هم ممكن است اتفاق بيافتد. در اين خصوص مكاتبات متعددي با وزير نيرو و رييس جمهور براي تامين حقابه درياچه انجام شد و طي بازديدي كه در سال هاي پاياني دولت هشتم صورت گرفت، تفاهم نامه اي هم با وزارت نيرو جهت تامين آب مورد نياز درياچه امضا شد. ولي مشكل اصلي، برداشت غير مجاز آب توسط پمپ هاي كشاورزي عنوان مي شد.
در اين ميان موضوع احداث ميان گذر درياچه كه سال ها مسكوت مانده بود مزيد بر علت شد و فشار فوق العاده و انتقاد مستمر نمايندگان استاني جهت اجرايي شدن ميان گذر باعث توجه دوباره به موضوع شد. سازمان حفاظت محيط زيست نيز ضمن مخالفت با اصل احداث ميان گذر، شرط انجام مطالعات ارزيابي و تاييد از سوي سازمان را مطرح کرد. در واقع پل میان گذر نبايد روي جريان تبادل جنوب به شمال آب درياچه اثر منفي مي گذاشت و اين مسئله مي توانست به رسوب گذاري و انسداد تدريجي اين مسير حياتي منجر شود. نمونه اين موضوع همزمان در خصوص تنگه ورودي درياي بالتيك مطرح بود كه مسئولين اروپاي شمالي تصميم داشتند ميان مالمو، شهر جنوبي سوئد و كپنهاك دانمارك پلي احداث كنند. ولي گروههاي محيط زيست و بخشي از مردم كه نگران محدود شدن عبور آب و آسيب زيست محيطي به درياي بالتيك بودند، ‌موافق اجراي اين طرح نبودند. در نهايت پل با رعايت ضوابط سخت گيرانه محيط زيستي به اجرا درآمد. بنابراين پس از بازديد از شهر مالمو در سال 1381، ‌گروهي از كارشناسان سازمان محيط زيست، مامور بررسي دقيق شرايط با تاكيد بر ارزيابي زيست محيطي براي ميان گذر اروميه و كنار گذر انزلي شدند. در عين حال فشارهاي منطقه اي و محلي كه گاهي متاسفانه رنگ و لعاب سياسي هم مي گرفت دشواري هاي فراواني را پيش پاي فرايند كارشناسي قرار مي داد. عليرغم ارائه يك گزارش ارزيابي ناتمام محيط زيستي،‌ سازمان حفاظت محيط زيست با احداث ميان گذر با پايه هاي متعدد مخالفت كرد و تا شهريور سال 84 هيچ گاه احداث اين راه كه راه آهن هم در مراحل بعدي به آن اضافه شد مورد تاييد سازمان واقع نشد.
 از طرفي برنامه مديريت و طرح تفصيلي درياچه و تشكيل اولين كميته مشترك مديريت درياچه در اولين ماه هاي سال 84 (ماه هاي پاياني كار دولت هشتم) شكل گرفت. علاوه بر آن مراحل تدوين برنامه چهارم با حضور كارشناسان فرابخش، اساتيد دانشگاه و سازمان هاي مردم نهاد صورت مي گرفت كه در نهايت به بند الف ماده 67 قانون برنامه چهارم منجر شد: "برنامه مديريت زيست بومي در زيست بوم هاي حساس و ويژه درياچه اروميه تهيه و به مراحله اجرا در مي آيد. سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و وزارتخانه هاي نيرو و جهاد كشاورزي آيين نامه اجرايي اين ماده را تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسانند."
از طرفي در همان سال ها با پيشنهاد سازمان، طرح هاي احداث سد ملزم به ارائه ارزيابي زيست محيطي شدند و در خصوص سدها، بر رودهاي منتهي به درياچه اروميه هم به اين مسئله توجه داده شد. البته نمي توان اين واقعيت را نيز ناديده گرفت كه تغييرات اقليمي، افزايش دما و در نتيجه تبخير، كاهش ميزان بارندگي سالانه و در نتيجه كاهش ميزان روان آب هاي شمال غرب كشور در اين ميان اثر گذار بوده است.
البته بسياري از اين طرح ها در سال های بعد با ركود و حتي توقف مواجه و موضوع محيط زيست از اولويت هاي ملي خارج شد. اجراي برنامه چهارم نیز با ترديد و شورايعالي حفاظت محيط زيست با انحلال مواجه گشت. در این میان موضوع حفاظت از دریاچه اروميه نیز به بوته فراموشي سپرده شد تا اينكه در سال هاي اخير وجدان بيدار سازمان هاي مردم نهاد و نمايندگان غير دولتي و خبرنگاران شجاع اين حوزه مجددا آن را مطرح کرد.
در سال 81 "پروفسور موزر" يكي از كارشناسان مشهور بين المللي، در همکاری با تیم کارشناسی ایرانی مطالعات مربوط به دریاچه ارومیه پيش بيني كرد كه اين روند باعث خواهد شد طي 20 تا 30 سال آينده فاجعه آرال تكرار شود. در چنین حالتی مزيت رطوبت منتشره درياچه اروميه براي كشاورزي اطراف از بين مي رود و در نتيجه منطقه تدريجا بياباني شده  گرد و غبار ناشي از درياچه، زندگي در شهرهاي اطراف را با معضلات بهداشتي مواجه خواهد كرد. متاسفانه پيش گويي "موزر" كه كارشناسان و مديران زيادي شاهد آن بودند، به دليل عدم پي گيري و استمرار سياست ها، مقررات و قوانين و كاهش نزولات و بي توجهي به مديريت يكپارچه پيشنهادي، امروز در كمتر از يك دهه به واقعيت  نزديك شده است.
براي نجات درياچه به جاي برخورد با نهادهاي مردمي معترض، بايد به تشكيل ساز و كار مديريتي فرابخشي در عالي ترين سطح اجرايي ممكن و اتخاذ تصميمات ضربتي و سريع براي تامين حق آبه درياچه به صورت سيلابي و حفظ جريان عبور آب از ميان گذر درياچه و حفاظت از عرصه هاي طبيعي اطراف و تالاب هاي حاشيه درياچه در قالب مطالعات جامع و تفصيلي اقدام كرد. تعلل در اين زمينه به طور يقين عواقب و آثار جبران ناپذيري براي محيط زيست كشورمان به دنبال خواهد داشت.    
در این حال از سویی با ناباوري شاهد برخورد با اعتراضات زيست محيطي تشكل هاي مردمي هستيم و از طرفي مي گويند مي توان عرض درياچه را بزودي با پاي پياده طي كرد ... و البته از ناكجا آباد هم سر در آورد!

Friday, April 8, 2011

دریغ از جنگل و دریا و آسمان

روزگاری نه چندان دور، وقتی جاده کناره دریای خزر را از ساری به سوی رشت یا بالعکس می پیمودی، چشم انداز چشمانت در بسیاری جاها یک سو همه جنگل و در سوی دیگر همه دریا بود. اما این روزها در هر دو سو جز سیمان و آهن دیده نمی شود. اگر چه بسیاری از بناها، مدرن شده اند و رنگارنگ ولی خبری از دریا و جنگل و شالیزارهای سبز گیلان و مازندران نیست و حتی گاه آسمان آبی هم از چشمانت دریغ می شود. هیچ خبری هم از اجرای طرح آزادسازی سواحل که دولت نهم بر سر آن سر و صدای فراوان کرد نیست؛ تاریخ مصرف این طرح هم مثل خیلی طرح ها پای کم حافظه بودن مردم ...
به کجا می رویم؟
توسعه اگر به صفت پایداری متکی نشود، به زودی انسان را در میان هجوم سیمان و آهن از پای در خواهد آورد، چه به لحاظ روحی و چه به لحاظ مواهب زندگی. البته عده ای تصور می کنند که راه حل این نحوه زندگی را باید در مواردی مثل «واردات» جستجو کرد. اما حتی اگر این چنین باشد، می توان «جنگل» را نیز وارد کرد؟
ایستادگی در مقابل زمین خواری، ساخت و سازهای بی رویه، اشغال اراضی ساحلی، تغییر کاربری زمین ها به ویژه جنگل ها ضرورتی است که همه دولت های آینده نگر باید التزام خود را به آن ثابت کنند.
وقتی با مسایل حاشیه ای ایجاد بزرگراه تهران- شمال به خصوص بحث خرید و فروش زمین های اطراف این بزرگراه مخالفت می شد، یا در مقابل احداث جاده از میان تالاب انزلی ایستادگی صورت می گرفت، یا کار ساخت پل بر روی دریاچه ارومیه متوقف می شد و یا تلاش های مستمری برای تحت حفاظت قرار گرفتن جنگل ها صورت می گرفت، به خاطر همین بود که می دانستیم توسعه اگر پایدار نباشد، در دراز مدت بیش از هر چیز به زندگی سالم انسان لطمه وارد می کند.

... و حالا جنگل ها در آتش حرص و آز آدمیان نابود می شوند، دریاچه ها رو به خشکی می روند، ساحل نقره ای در پشت دیوار زمین خواران بی مروت ناپدید می شود و کم کم آسمان را نیز از ما می گیرند.

به کجا می رویم؟

Tuesday, April 5, 2011

پُلِتیک

تعطیلات فرصتی برای دور هم بودن است تا در این دنیای شلوغ و پر از گرفتاری بتوان از حضور یکدیگر دلگرمی و نیرو گرفت. تعطیلات سال نو هم از این دست فرصت هاست که البته امیدوارم برای همه فراهم شده باشد.
به هر حال نحوه گذران این چنین روزهایی متفاوت است و یکی از ساعات خوش آن می تواند انجام بازی های جمعی خانوادگی باشد که هم جنبه تفریحی یا ذهنی دارد، مانند شطرنج یا حتی منچ و مارپله ویا جنبه ورزشی و فعالیت بدنی دارد مانند بازی پر طرفدار وسطی.  
چند شب پیش داشتیم  بازی جدیدی را امتحان می کردیم که حرکت ها در آن با چند مهره صورت می گیرد. در آن میان یکی از بازیکنان گفت: مزه بازی به جِر زدن است.
در همین حال متوجه شدم یکی از مهره های من نیست و بدون آن مهره هم امتیاز زیادی را از دست می دادم. با خود فکر کردم نکند ناپدید شدن این مهره ربطی به ادعای همبازیم داشته باشد که از مزه جِر زدن سخن می گفت.
بله ... لحظه ای بعد معلوم شد که همان همبازی جوان ، مهره مرا برداشته یا به اصطلاح کِش رفته است. اما وقتی به او اعتراض کردم، گفت: نخیر، این کار من  جِر زدن نبود، بلکه پُلِتیک زدم! آنهم از نوع بازی آن! نمی دانستم چه بگویم...
حالا من ماندم که تفاوت جِر زدن با پُلِتیک چیست؟
شما می دانید؟

Saturday, April 2, 2011

عمو زنجیر باف



هفته گذشته رفتیم قزوین برای شرکت در جشنواره بازی و اسباب بازی کودکان. در یکی از بخش های از نمایشگاه جمع بزرگی از بچه ها، عمو زنجیر باف بازی می کردند.  مجری از من دعوت کرد با آنها بازی کنم.  من هم دست مبین (نوه ام) را گرفتم و رفتم وسط. با بچه ها "دور می زدیم": عمو زنجیر باف! زنجیر منو بافتی؟ پشت کوه انداختی ؟ . ..

 ... یا باید زنجیر را پاره کرد یا آن را پشت کوه انداخت. از اینکه عمو زنجیر باف، زنجیر مرا پشت کوه انداخته خوشحالم. چون در این روزگار هیچ نیازی به زنجیر نداریم.