Sunday, August 29, 2010

اولین شب قدر من



اولين باری كه در مراسم شب قدر شركت كردم حدود 15 سال داشتم. فکر می کنم سال 1354 بود؛ در حسينيه ارشاد و پای کلام متفاوت و روشنگر دكترعلي شريعتي. 
حسینیه حال و هوايي غريبي داشت. شور و تحرک ذهنی و روحی در فضای آن موج می زد. همه آنها که آمده بودند مي دانستند رژيم از کلام و قلم دكتر در عذاب است. او اما دلیرانه پس از بازداشت ها و فشارهای متعدد باز هم آمده بود تا هر لحظه از آزادی اش را با کسانی که مشتاق شنیدن ندای آزادی بودند، تقسیم کند.
همه آنها که آمده بودند می دانستند دکتر اهل مسامحه نیست و حرفش را صريح مي زند؛ اگر چه برای درک بهتر آن، از قالب بيان تاريخی یا تحلیل های اجتماعی استفاده می کند.  
همه می دانستند در حسینیه ارشاد که نشسته اند هر لحظه ممکن است حادثه ای رخ دهد. اما باز می نشستند و مشتاقانه دل دریایی را به کلام حماسی دکتر می سپردند.

دكتر شريعتي ويژگي «احياگر» دين را به خوبي شناخته بود و با ارایه تحلیل های مناسب اجتماعی و سیاسی و تاریخی بر نقش برانگیزاننده آن تاکید می کرد. ديني كه البته او می شناخت و برای شناساندنش تلاش می کرد، دین «آگاهی» و «حرکت» و «تعقل» بود. دینی که با دانستن و هبوط آغاز می شود و اولین دستاوردش «بازگشت به خويش» است؛ یعنی گسیختن زنجیرهای جهل و ظلم و استبداد و ... سپس رهايي. آنگاه است که انسان «قدر» خود و قدر خدای خویش را خواهد يافت.
همه چيز درهمين «قدر» خلاصه مي شود. يك لحظه بيداري و آگاهي، سال ها جهالت و سستي وخواب غفلت را درمی نوردد و يك بغل عشق، كوههاي عظيم كينه و نفرت را ذوب می کند.
علی شريعتي در همان جلسات حسينيه ارشاد کاری حسيني کرد و ستون هایی را استوار ساخت که براساس آنها، امام خمینی انقلاب اسلامي را بنا كند.
كلام شجاعانه شريعتي در حالي كه مي دانست تحت تعقيب است و هر لحظه بیم دستگیری اش می رود، آتش به جان مخاطب می انداخت. لحظه ای خواب بر چشم کسی مستولی نمی شد، همه گوش بودند و همه منتظر ... و همان هم شد. دکتر را بالاخره شبی از شب های قدر پس از پایان سخنرانی اش از در پشتی حسینیه بردند و ... دیگر برنگشت. 
با این حال حتي رژيم پهلوی تحليل درستي از ميزان نفوذ و اثرگذاري جلسات حسينيه ارشاد و كتاب هاي شريعتي نداشت و نمي دانست یا نمی خواست بداند كه اثر متقابل آن مظالم واين روشنگري دینی، چه ميزان انرژي براي انقلاب و جابجايي قدرت به وجود مي آورد.  
در شب هاي قدر سال 54 در حسينيه ارشاد من تصاویری را دیدم که هنوز در پشت چشمانم جا دارد. چهره جوانان و دانشجويانی که با حسی خاص آمده بودند تا در اوج اختناق از آزادی بشوند. اما ترسی در میان نبود. چرا که نفرت از ذلت و زبوني و شرك در مقابل قدرت استبدادي شاه، به آنان شجاعت می بخشید.
... و نداي اذان مرحوم صبحدل كه به یاد اذان سحرگاه 19 رمضان مسجد كوفه، خواند و دكلمه شعر زیبای شهريار در میان آن که حسينیه ارشاد را تکان داد و خاطره آن شب را در دل هاي ما جوانان برای همیشه حک می کرد ...  
علی ای همای رحمت              توچه آيتي خدا را
كه به ما سوا فكندي               همه سايه هما را...
 شب قدر؛ شبی که از هزار ماه بهتر است... و برای من آن شب از هزار ماه بهتر بود.

Friday, August 27, 2010

حکمرانی مطلوب و قانون گریزی


قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ویژگی های قابل توجهی دارد که در صورت به اجرا در آمدن سبب استقلال قوا و تنظیم روابط بین سه قوه شده، به نحوی که البته مجلس در راس امور قرار می گیرد.
از این دیدگاه می توان به حکمرانی مطلوب امید داشت، لیکن اخیرا شاهد پدیده هایی هستیم که عملا نوعی گریز یا انحراف از قانون اساسی را نمایان می سازد. پدیده ای که به کرات تکرار می شود و آن عدم ابلاغ مصوبات مجلس پس از تایید شورای نگهبان توسط قوه مجریه است. در واقع اینکه دولت قانون را ابلاغ نمی کند، پدیده ای نوین و بی سابقه در نظامات سیاسی کشور است.
همچنین برخی قوانین مورد ارجاع مجلس که توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب می رسد نیز از سوی رییس دولت ابلاغ نشده و علنا اعلام می شود که قانون از طرف رییس دولت مورد قبول نیست. این روزها حتی نقل قول جالبی شنیده شده که رییس دولت از حضور در جلسات مجمع تشخیص خوشش نمی آید!
پدیده قانون گریزی البته فقط مختص مصوبات قوه مقننه و مجمع تشخیص نبوده، بلکه اخیرا مقامی به نمایندگی از قوه مجریه حکم تبرئه ای را که قوه قضایی صادر کرده زیر سوال برده و مجددا اتهامات قبلی آقای حسین موسویان را تکرار کرده است. این چنین برخوردی نیز کمتر مسبوق به سابقه در روابط بین قوا بوده است.
بی شک تنظیم روابط و احترام به قانون به ویژه قانون اساسی از شالوده های اصلی حکمرانی مطلوب محسوب می شود و عدم توجه به آن روند نابسامانی ها در اداره امور کشور را تشدید و تسریع می کند. این وضعیت اذهان را به خود مشغول کرده و این سوال را مطرح می سازد که وقتی فرار از قانون در این سطوح مشهود است، چگونه می توان بر اجرای قانون در سطوح پایین تر و میان عامه مردم اصرار کرد.  
در این باره مواد مرتبط قانون اساسی و تاکید ویژه امام خمینی که مجلس در راس امور است می بایست مد نظر مجلسیان قرار گرفته و بدانند که مسئولیت رسیدگی به نابسامانی ها به حکم امانت سپرده شده از سوی مردم بر شانه های ایشان است. ولی اینکه آیا اراده و درایتی نیز در این زمینه وجود دارد یا نه، مطلب دیگریست.

Wednesday, August 25, 2010

سوء ظن

مرحوم آقای دولابی می گفت: «در هر شرایطی به خدا حسن ظن داشته باشید».
مانند زینب (س) که در اوج درد و رنج بیش از حدش در غم از دست دادن عزیزان، لحظه ای حسن ظن به خدا را از دست نداد و به قدرت مطلق یزید ایمان نیاورد. زینب دروغ های حکومت وقت را باور نکرد و شکی در تحقق وعده الهی به خود راه نداد.
در واقع سوظن به خدا آنجا رخ می داد که زینب ترسان و خوفناک، مرعوب نیرنگ و فریب حاکم می شد و همه چیز را از دست رفته می دید. اما او لحظه ای خود را در پیشگاه خداوند تنها و رها ندید و هرگز غلبه ظلم را دائمی و واقعی تلقی نکرد. ذهن و روح زینب تسلیم آن قدرت پر زرق و برق نشد؛ که اگر چنین می کرد به خدا ظن سوء داشت.
زینب در آن روزگار متلاطم شکی به خود راه نداد. او بزرگوار و آرام و دریا دل، باطن امور را می دید و نمی ترسید؛ که برخی ترس ها ریشه در شرک دارد.
زینب (س) جز زیبایی هیچ چیز ندید: ما رایت الا جمیلا.
آیه ای در قرآن کریم می فرماید:
وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيرًا / سوره فتح. آیه 6
و [تا] مردان و زنان نفاق‏پيشه و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد برده‏اند عذاب كند بد زمانه بر آنان باد و خدا بر ايشان خشم نموده و لعنتشان كرده و جهنم را براى آنان آماده گردانيده و [چه] بد سرانجامى است.
منافقین آنانند که ادعاها و گفتارشان با عملشان یکی نیست و مشرکین کسانی هستند که در کنار خداوند متعال عوامل دیگری را مثل قدرت و ثروت بندگی می کنند. اینان قلبا اعتقادی به عدالت خدا نداشته و می پندارند که او نسبت به ظلم و دروغ و شرک بی تفاوت است. در واقع اینها دچار سوء ظن به خدا هستد.
تفاوت حسن ظن با سوء ظن اینجاست که آشکار می شود.

Friday, August 20, 2010

اسباب کشی


بسم الله الرحمن الرحیم 
29 مرداد 89
امروز بعد از 431 یادداشت در وبلاگ ابتکار سبز که به مناسبت انتخابات شوراها در 13 آذر 85 ایجاد شد، آن را مسدود شده یافتم. ابتکار سبز اما حضور صمیمی خوانندگان، چه همفکران و چه منتقدان را تجربه کرد و طی این مدت حدود 1100000 بازدید و بیش از 10000 کامنت داشت. باید از همراهی همه این یاران تشکر کنم.
به خصوص در این مدت پرشین بلاگ را میزبانی خوب یافتم و لازم می دانم از مدیران دلسوز آن به خصوص آقای مهدی بوترابی که برای تقویت شهر ایرانی مجازی و حفظ حقوق شهروندان آن از هیچ کوشش و فداکاری دریغ نکرده است، قدردانی کنم .
وبلاگ ابتکار سبز دو بار در سال 88 و 89 فیلتر و  به رغم پیگیری های صورت گرفته بالاخره در تاریخ 29 مرداد 89 به دستور مقامات قضایی مسدود شد. طی این سال ها بسیاری به من پیشنهاد ایجاد سایتی مستقل یا تغییر میزبان را دادند، اما من مایل به کار کردن با میزبانی ایرانی و آرمان گرا بودم و حاضر به ترک منزل نشدم، تا اینکه امروز به اجبار از آن شهر مجازی اسباب کشی کردم و این هم آدرس وبلاگ جدیدم البته با همان نام قبلی:
greenebtekar2.blogspot.com
همچنان که هنوز بر مردمسالاری دینی و آرمان های اصیل انقلاب پای می فشارم به نوشتن ادامه خواهم داد. اینکار اگر به هیچکس سودی نبخشد، تسلای دل خودم است. اما در عین حال معتقدم که برای پاسداشت قانون اساسی و حقوق مصرح شهروندی آن به ویژه آزادی و آزادی بیان که حاصل خون شهدای انقلاب و دفاع مقدس است، تداوم این راه ضروریست.  
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا / پروردگارا بر [دلهاى] ما صبر فرو ريز و گامهاى ما را استوار دار  

 (آنچه در پست های قبلی این وبلاگ آمده، یادداشت های سال 89 وبلاگ ابتکار سبز در پرشین بلاگ است)

کودتا

٢٩ امرداد ۱۳۸٩


غروب 28 مرداد 1332 غروب غمناک و تلخی بود. دولت ملی دکتر محمد مصدق نخست وزیر محبوب ایران طی کودتایی بر کنار شد. کودتایی که با مداخله غیرموجه و غیرقانونی نیروهای بیگانه امریکایی و انگلیسی در امور داخلی کشور و در عملیاتی موسوم به آژاکس صورت گرفت. به فاصله ای اندک، شاه که به دلیل شرایط خاص، کشور را ترک کرده بود به سلطنت بازگشت و تا آخر عمر بقای تاج و تختش را از امریکایی ها دانست. امریکایی ها هم به پاس خوش خدمتی های او، ایران را به ژاندارم منطقه و پایگاه اصلی نیروهای مسلح خود در منطقه تبدیل کردند.
پس از کودتای 28 مرداد اعتبار و استقلالی در تصمیمات کلان ملی و بین المللی برای دولت های مختلفی که در ایران بر سر کار آمدند باقی نماند و همه آنها به مثابه دست نشاندگان امریکا و دولت های غربی عمل کردند.  
این کودتای سیاه در جهانی که  عصر جنگ سرد را در پیش داشت و ادعاهای آزادی خواهانی و دموکراسی طلبانه امریکا گوش فلک را کر کرده بود، رخ داد و هیچکس صدای هزاران مبارز انقلابی و مسلمان را که در شکنجه گاههای ساواک ناله می کردند، نشنید.
اگر چه مادلین آلبرایت وزیر خارجه بیل کلینتون رییس جمهور اسبق امریکا سال ها بعد به انجام کودتای امریکایی در ایران اعتراف و از ملت ایران عذرخواهی کرد، اما  ضربه و زخم عمیقی که بر پیکر ایران و عزت ایرانیان وارد آمد، التیام نیافت و تحلیل گران همچنان برخی از عقب ماندگی های اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی را ناشی از ضربه مهلکی می دانند که ایران را به 25 سال دیکتاتوری و استبداد پهلوی فرو برد.  
اما چه کسی باور می کرد که انقلاب اسلامی، پایگاه ثبات امریکا و ژاندارم منطقه را با قدرت ایمان و اتحاد و رهبری بی بدیل امام از هم بپاشد و نظامی را بر مبنای آرمان های بلند مردمسالاری دینی در ایران شکل دهد.
در موارد متعددی که در اجلاس های جهانی شرکت کردم، این موضوع به نحوی مطرح شد که از دلایل بروز انقلاب اسلامی ایران و به ویژه اشغال سفارت امریکا در سال 58 توسط دانشجویان مسلمان، پایان دادن به دخالت های امریکا بوده است.  جالب اینکه برخی ناظران بین المللی در این مورد معتقد بودند کودتای 28 مرداد در سال 32 دلیلی روشن بر دخالت آشکار دولت آمریکا در امور ایران بوده است. همچنین آن را شاهدی بر سوءظن دانشجویان و محملی برای موجه شناختن تلاش پیشگیرانه آنها از کودتایی دیگر می دانند که اشغال سفارت امریکا در سال 1358 را موجب شد. به این مفهوم که وقوع کودتای سال 32، احتمال انجام کودتایی دیگر را مطرح و اقدام آنها برای پیشگیری را موجه جلوه می دهد. در این حال اگر چه اشغال سفارت، اقدامی خلاف مقررات بین المللی بوده، ولی به همین دلیل قابل درک است.
در هر صورت امروزه روابط ایران و امریکا کماکان متاثر از اشتباهات محاسباتی فاحش امریکایی ها در رابطه با ایران و موضع برتری جویانه آنان است. این رابطه که مراحل مختلف انجام «یک کودتا»، «سال ها سلطه»، «تقابل با یک انقلاب»، «یک عذرخواهی»، «ادامه تقابل» و «تحریم» را گذرانده همچنان در نقطه تاریکی به سر می برد. با این شرایط روزنه ای برای عبور از  وضعیت حاضر به چشم نمی خورد، تا جایی که متاسفانه گاه زمزمه های شوم حمله نظامی به ایران نیز به گوش می رسد.  
 اما بی تردید ملت ایران در خلال سال ها فراز و فرود به مراحل نوینی از درک و معرفت سیاسی و اجتماعی رسیده و بیش از این نیز خواهد رسید. این ملت تجاربی را کسب کرده که می تواند از طریق آنها و با صبر و استقامت راه خود را به سوی پیشرفت و تعالی باز کند


Sunday, August 15, 2010

بی ادب محروم ماند از لطف رب

٢٤ امرداد ۸٩

مولانا چه زیبا می گوید:
از خدا جوییم توفیق ادب /  بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد /  بلکه آتش در همه آفاق زد
حقیقتی روشن در شعر مولاناست که کلام سخیف و به دور از ادب، ابتدا کرامت نفس گوینده را پایمال می کند و در مرحله بعد با توهین به شنونده سبب آسیب به روح و فکر او می شود و در نهایت خود را از لطف و رحمت خداوند که شاهد و ناظر امور است محروم می سازد.  
ادب در کلام یا به قولی عفت کلام به خصوص برای ایرانیان که در شعر و ادب و خوش سخنی صاحب نام هستند، صفت شاخصی در افراد به حساب می آید. ما ملتی هستیم با سطحی از فرهنگ و تمدن بشری که همواره به آن افتخار کرده ایم و نعمت اسلام آوردن نیز مزید بر آن  شده است.
البته حفظ حریم ادب مختص به اسلام نیست و در مکاتب پیامبران اولی العزم چنین سیره ای مشهود است. چنانچه خداوند در آیه 83 سوره بقره خطاب به بنی اسراییل می فرماید:
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ...
و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید و با مردم [به زبان[  خوش سخن بگویید و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید ...
خوش سخن گفتن، میثاقی است که خداوند از بنی اسراییل گرفته و البته این تنها آیه ای نیست که بر سخن درست و کلام خوب تاکید می کند. در واقع رعایت کلام خوب و ملایم از حدود الهی است.
از امام علی (ع) هم در مورد ادب، سخنان فراوانی هست که بنظرم این یکی در شرایط فعلی، بسیار قابل تامل است. در غررالحکم به نقل از ایشان آمده است: «مردم به ادب شایسته، بیش از طلا و نقره نیازمندند».
اما متاسفانه برخی سیاستمداران، تصورشان از مردم تنها نیازمندی آنهاست و دست نیازی که در قالب نامه و عریضه و درخواست دراز باشد تا متولیان امور در قالب این طرح، آن پروژه، آن وام و یا هدیه (لابد از ارث پدرشان) به آنها پاسخ دهند.  در چنین عرصه ای البته ادبیات متولیان نیز متفاوت می شود و با مردم، چه دوست و چه دشمن به تحلیل غلط خود، عوام پسند سخن می گویند. در حالی که ایرانی در هر سطحی از سواد و اقتصاد، نوعا مبادی آداب و بلند تبع است.
فکر مقدمه کلام است و عمل نتیجه کلام. در واقع عمل و رفتار، شخصیت و سرنوشت فرد بلکه یک ملت را رقم می زند. به همین دلیل در علم اخلاق توصیه شده است که مراقب کلام خود باشید. چون وقتی کلام جاری شد مثل تیری است  که رها شده و دیگر قابل بازگشت نیست و اثر خود را به جا می گذارد.
مردم ما چه در شهرها و چه در روستاها در شعر و ادب سر رشته داشته، بلکه خود ارباب هنرند. روزگار را چه شده که باید شاهد ادبیات سخیف و ناموزون مسئول رده بالای کشور در موارد متعدد باشیم؟
شاید فراموش کرده ایم که: ادب مرد به ز دولت اوست.

Thursday, August 12, 2010

رمضان؛ تغییر شیوه زندگی


  ٢۱ امرداد ۸٩

نیاز به اصلاح شیوه زندگی کنونی بشر یکی از مهم ترین مباحث مطروحه در مجامع بین المللی در سال های اخیر بوده که بسیاری آن را مرتبط با تحقق توسعه پایدار می دانند. در این مجامع اشکالاتی که بارها به شیوه زندگی انسان یا Life Style وارد می شود عمدتا در مواردی چون مصرف گرایی، تخریب محیط زیست، تضییع حقوق بشر، کاهش حس خوشبختی و شادی درونی است. این اشکالات خود موید ضرورت تغییر و اصلاح دائمی در جوامع به سوی وضعیت مطلوب است.  
روزمرگی و در نتیجه آن بی تفاوتی نسبت به بسیاری از شئونات زندگی زودگذر یکی از آفات دوران کنونی محسوب می شود که حاصل آن در خیلی از موارد یاس و نا امیدی است. به خصوص اینکه در چنین عرصه ای بسیاری از مردم در دستیابی به آرزوها و آمال خویش ناموفق می مانند و مسیر ناهمواری را پیش روی خویش می بینند.  
پس تغییر و اصلاح در شیوه زندگی از عادات روزمره به رفتارهای متفاوتی که نظم خشک همیشگی را تغییر دهد، کاری لازم است و می تواند زمینه ساز خروج از شرایط رکود، یاس و ناامیدی باشد.
«رمضان» از این منظر یک خرق عادت است که روزمرگی را متوقف می سازد و سازی نو می زند.
برای انسان امروز که ناگزیر گرفتار مناسبات مادی زندگی خویش است و در این گیرودار گاه روح را به کلی فراموش می کند، رمضان فرصتی است برای ایستادن، نگاهی به خود و خدای خویش انداختن و «تغییر» در روشی که او را در خود استحاله کرده است.
«رمضان» تمرین صبر است در فرازهایی که گاه انسان را به فرسودگی می کشاند و تمرین استقامت است در نشیب هایی که افسردگی در پی دارد.
«رمضان» فرصتی است برای احیای خویش با معنویت، و زمانی برای خلوت با قرآن که امروز بیش از هر زمانی مظلوم و محجور واقع شده و به دلیل اشتغالات دست و پا گیر یا برداشت های ناصحیح، در زندگی مسلمانان کم رنگ و بی رنگ شده است. رمضان فرصت می دهد تا بتوان برچسب ها و پیرایه های کج فهمی را با مراجعه به قرآن و یافتن فاصله بین عمل تا گفتار، زدود.  
«رمضان» فرصتی است برای انتخابی متفاوت؛ غیر از آنچه غریزه و عادت بر ما تحمیل می کند و اینگونه است که تمرین می کنیم تا چگونه بر «تغییر» پای فشاریم.
«رمضان» زمانی برای بازیابی اراده و شجاعت و نشان قدرت و توان و عزت انسان است... و انسان روزه دار بیش از هر چیز از دروغ و ظلم و عهدشکنی بیزار است.

Friday, August 6, 2010

کاپوچی در دو برگ تاریخ



۱٥  مرداد ۸٩

اسقف هیلاریون کاپوچی را در دوران دانشجویی زمانی که به دعوت دانشجویان به ایران آمده بود، دیدم. کاپوچی سابقه ای طولانی در مبارزه علیه اسراییل داشت. او به عنوان یک روحانی مسیحی نماد و نشانه همبستگی مسلمانان و مسیحیان فلسطینی  در مبارزه با ظلم بود و به خاطر حمایت از جنبش فلسطین، در سال 1974 از سوی یک دادگاه اسراییلی به 12 سال زندان محکوم شده بود.
کاپوچی در سفرش به ایران برایمان از خاطرات دوران مبارزه اش می گفت. یک بار از دوران اسارتش گفت: به دلیل کیفیت بسیار بد غذا، کمتر چیزی می خوردیم و بعضی اوقات هم به خاطر برخوردهای توهین آمیز زندانبانان و در اعتراض به وضعیت دشوار بازداشتگاه اعتصاب غذا می کردیم.
شخصیت اسقف کاپوچی برای ما که دانشجویانی جوان و مشتاق شنیدن ماجراهای قهرمانان آزادی خواه بودیم، بسیار جذاب بود. می دانستیم اعتقاد و فداکاری کاپوچی نه از سر تعصب دینی یا ملی، بلکه از سر اعتقاد به حقانیت جنبش فلسطین و مظلومیت مردم آنست و او حاضر است برای این حق، همه دارایی و هستی اش را فدا کند. آزادگی کاپوچی، انسان را به یاد گفته امام علی(ع) می انداخت که فرمود: انسان ها یا در دین با تو برادرند یا در انسانیت با تو برابر. 
چندی پیش هم در یک مقاله خارجی خواندم، کاپوچی در کشتی کمک رسانی به غزه که چندی پیش در ساحل آن شهر مورد تهاجم نیروهای اسراییلی قرار گرفت حضور داشته و چند ساعتی هم بازداشت شده است. چهره اش را مجسم کردم که حالا باید گرد پیری را بسیار بیش از پیش بر خود داشته باشد؛ اما هنوز ایستاده و استوار ...
کاپوچی می گفت: اعتصاب غذا گاهی ما را خیلی ضعیف می کرد. ولی با خنده اضافه می کرد: جسممان آنقدر سبک می شد که می توانستیم پرواز کنیم.
... و مگر رویای انسان پرواز نیست؟ مگر این بدن و آرزوهای مادی ودنیوی نیست که انسان را به زمین چسبانده و مانع پرواز او می شود.
سخنان کاپوچی اگر چه یک مسیحی بود مرا به یاد این آیه قرآن کریم می انداخت که:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ - اى کسانى که ایمان آورده‏اید شما را چه شده است که چون به شما گفته مى‏شود در راه خدا گردهم آیید کندى به خرج مى‏دهید. آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کرده‏اید متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست. سوره توبه/ آیه 38
البته کاپوچی می گفت وقتی به مقصود و هدفمان می رسیدیم اعتصاب غذا را پایان می دادیم تا قدرت کافی برای ادامه راه داشته باشیم.
فکر کردم این خاطره در روزهای دشواری که بر جوانان دربند می گذرد و نیز برای کسانی که مسئولیت حقوقی، اجرایی و قانونی دارند، خالی از فایده نباشد

Monday, August 2, 2010

راز قدرت و جاودانگی


 ۱۱ امرداد ۸٩

آرزوی حیات ابدی همیشه با بشر بوده است. انسان مرگ را دوست ندارد و آن را نیستی می پندارد. مثلا می بینیم اسطوره های یونانی براساس میرا و نامیرا بودن طبقه بندی شده اند و نامیرایی غایت بشر برای فلاسفه و متفکرین در اعصار مختلف بوده است.  
در عرصه ادبیات از کهن تا نو نیز همیشه پدیده ای به نام «اکسیر» داشته ایم که گرایش آدمی را به جاودانگی نشان می دهد.
اما حیات جاودانه بدون دست یافتن به قدرت نامحدود امکان ندارد. قدرت مادی آنجا که تمام می شود، مرگ فرا می رسد. بنابراین انسانِ تشنه جاودانگی، عموما در طول تاریخ از دو طریق برای بیشتر ماندن تلاش کرده است: یکی از طریق دست یافتن به قدرت نامحدود مادی و دیگری از راه تلاش برای ارتباط و نزدیکی با منبع لایزال وجود که خداوند متعال است.
مثال های بارز تاریخی از انسان هایی که در این دو طریق گام برداشته اند، وجود دارد. در طریق نخست سلاطین و شاهان را می بینیم و در مسیر دوم پیامبران و صالحین و عارفان.
 قرآن کریم هم به روشنی در این زمینه سخن گفته است؛ آن هم در داستان خلقت انسان. در واقع محور اصلی ماجرای آدم و حوا که به خاطر میوه ممنوعه از بهشت هبوط کردند، جاودانگی بوده است.
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَى - پس شیطان او را وسوسه کرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى‏شود راه نمایم / سوره طه، آیه 120
شیطان آدم و حوا را با وسوسه جاودانه شدن اغوا کرد. زیرا می دانست جاودانگی نهایت آمال آنهاست. پس با انتخاب خود، میوه ممنوعه را چیدند که البته این انتخاب، هبوط را برای آنان رقم زد. تمرد آنها سبب شد که از بهشت به زمین آیند و به جای راحتی و آسایش با سختی ها و دشواری های زندگی روبرو شوند. سختی و دشواری که البته با حلاوت آزادی و اختیار شیرین شده است. اما همین آزادی و اختیار به تجربه ثابت کرده که جاودانگی با مادیات، جاه و مقام و ثروت به دست نمی آید. یعنی قدرت در شکل دنیایی خود نمی تواند مانع تحقق قواعد طبیعی زندگی شود.
یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ – گمان می کند که ثروتش او را جاودانه می سازد / سوره همزه، آیه 3
وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ - و کاخ هاى محکم و استوار مى‏گیرید به امید آنکه جاودانه بمانید / سوره شعراء، آیه 129
پس آنان که از تاریخ می آموزند، از دشواری ها پلکانی برای رشد و صعود می سازند و قدرت لایزال و جاودانگی را تنها برای خداوند می دانند. در این صورت است که ... : خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا - جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمى‏کنند / سوره کهف، آیه 108